دخترکم مریض نشی الهی
امروز دومین روزیه که حالت یه کم خوب نیست یخورده سرما خوردی آخه رفته بودیم خونه مامان جون و رستا هم اومد اونجا طفلی سرما خورده بود شما هم هر وقت من یا مامان جون یا بابا رستا رو بغل می کردیم میومدی پیشمون تا تو رو هم بغل کنیم به همین خاطر من و بابایی رستا رو زید بغل نکردیم ولی همون چند باری که رفتی بغل مامان جون فکر کنم سرما هه رو خوری جالب اینجاست که شب بردمت تو اتاق تا بخوابونمت ولی تا صدای مامان جونتو شنیدی که داره قربون صدقه رستا میره بلند شدی تا از اتاق بری بیرون ازت می پرسم کجا میری؟ دنیز :می خوام رستا ببینم مامان : نه خواهش می کنم بیا بخواب فردا میریم رستا رو می بینیم دنیز :لفطن بزار رستا ببینم مامان : نه...
نویسنده :
مامان لیلی
17:18